قصه از این جا شروع شد.....
آه
قصه از این جا شروع شد که بهم گفت :دوستم داری؟ گفتم آره
گفت چقدر؟
گفتم زیاد. گفت اگه دوستم داری باید بهم ثابت کنی گفتم آخه
چه جوری؟
گفت رگتو بزن. گفتم مرگ و زندگی دست خداست. گفت :
دیدی دوستم نداری !منم تیغو برداشتم رگمو زدم وقتی داشتم
تو آغوش
گرمش جون می دادم بهم گفت :اگه دوستم داشتی تنهام نمی
ذاشتی؟؟؟
[ بازدیدشما باعث افتخار منه : 461 ] [ امتیازشمابرام مهمه : 3 ] [ نظر شما خیلی مهمه : ]
[ يکشنبه 4 خرداد 1393 ] [ 16:03 ] [ ♥fariba♥ ]
[ ]