شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

♥ღஜباران عشقღஜ♥

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

آغوشت


آغوشت ٬ علم را زیـر سوال می برد !

آنقدر آرامم میکند

که هیچ مُسکنی جایش را نمی گیرد . . .



قصه از این جا شروع شد.....

آه


قصه از این جا شروع شد که بهم گفت :دوستم داری؟ گفتم آره


گفت چقدر؟


گفتم زیاد. گفت اگه دوستم داری باید بهم ثابت کنی گفتم آخه


چه جوری؟


گفت رگتو بزن. گفتم مرگ و زندگی دست خداست. گفت :


دیدی دوستم نداری !منم تیغو برداشتم رگمو زدم وقتی داشتم


تو آغوش


گرمش جون می دادم بهم گفت :اگه دوستم داشتی تنهام نمی


ذاشتی؟؟؟



دلــــم مـــی خـــواد


دلــــم مـــی خـــواد وقتـــی پیر شـــدمـــــ و دختـــرم ازمــــــ پــــرسید


عـــشقت کـــی بــــود ،؟

بتونــــم بــــا دستــــم بــــه اتــــاق اشاره کنــــم و بــــگم : اونـــجا نشسته..

123
4